جدول جو
جدول جو

معنی شیر دوش - جستجوی لغت در جدول جو

شیر دوش
آنکه شیر دوشد. یا ماشین شیر دوش. ماشینی که شیر را از پستان گاو و گوسفند بدوشد
فرهنگ لغت هوشیار
شیر دوش
ظرفی سرگشاد جهت دوشیدن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیدوش
تصویر شیدوش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری جنگاور در دربار فریدون پادشاه پیشدادی، نیز نام پسر گودرز پهلوان ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیردوش
تصویر شیردوش
آنکه شیر می دوشد، ظرفی که در آن شیر می دوشند، دستگاهی که زنان تازه زا برای دوشیدن شیر خود به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیک پوش
تصویر شیک پوش
ویژگی کسی که همواره لباس مرتب و خوش دوخت می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیر درفش
تصویر شیر درفش
تصویر شیر که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر علم
فرهنگ فارسی عمید
(اَ جُ شِ)
لبان. فروشندۀ شیر. که شیر فروختن پیشه دارد. لبنیاتی. (یادداشت مؤلف). فامی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شیر تازۀ مخلوط با دوغ، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مَ)
شیرنوشنده، که شیر مادر بخورد، شیرخوار:
کودک اول چون بزاید شیرنوش
مدتی خامش بود از جمله گوش،
مولوی
لغت نامه دهخدا
دوشندۀ شیر، آنکه شیر دوشد، (فرهنگ فارسی معین)،
- ماشین شیردوش، ماشینی که شیر را از پستان گاو و گوسفند بدوشد، (فرهنگ فارسی معین)،
،
گاودوش، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به همین عنوان شود
لغت نامه دهخدا
(شی شَ / شِ)
آوندی که در آن شیر می دوشند. (ناظم الاطباء) : دلوج، تهی کردن شیردوشه را از شیر در کاسه. مدلجه، شیردوشۀ چرمین بزرگ که بدان شیر به سوی کاسه ها نقل کرده شود. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ بَ دَ / دِ)
شیک پوشنده، آنکه همیشه لباسهای پاکیزه و زیبا و گرانبها و مدروز پوشد، که جامه های او با برش و دوخت و قماش و نسیجی اعلاست، که عادتاً جامۀ شیک پوشد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، سکنۀ آن 120 تن، آب آن از چشمه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیر دل
تصویر شیر دل
آن که داری دل شیر است شجاع دلیر دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر ده
تصویر شیر ده
زن یا جانور ماده که شیر دهد شیر دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر دوش
تصویر پر دوش
پریشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر خور
تصویر شیر خور
بچه ای که هنوز شیر خورد شیر خواره شیر خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر فروش
تصویر شیر فروش
کسی که شغلش فروختن شیر است لبنیاتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر وش
تصویر شیر وش
شیر مانند همچون شیر، شجاع متهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیر پوش
تصویر زیر پوش
آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند زیر پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیک پوش
تصویر شیک پوش
آنکه جامه برازنده و زیبا پوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر دوش
تصویر بر دوش
بر عهده
فرهنگ واژه فارسی سره
تنگ بزرگ مسی مخصوص شیر، عضو بدن حیوان
فرهنگ گویش مازندرانی
از خانواده ی درختان جنگلی مازندران که نام لاتین آن mac aetoom
فرهنگ گویش مازندرانی
پسر هزار اسپ از شاهان پادوسبانی رستمدار تبرستان که مدت بیست
فرهنگ گویش مازندرانی
واحدی جهت میزان کارکرد، معادل کار روزانه ی یک برزگر در مزرعه
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشی که برای شنیدن حرف مهم تیز شده باشد، گوش نوک دراز
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع ولوپی شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوزادی که زودتر از موقع از شیر گرفته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی نان، غذایی با شیر ولرم و نان و شکر
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف مسی بزرگ که در آن شیر ریزند
فرهنگ گویش مازندرانی
فیلوش، نوعی پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
شیر برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
یک طرف، یک سمت
فرهنگ گویش مازندرانی
شتر فروش از انواع بازیها، و نمایش های بومی استدر این بازی
فرهنگ گویش مازندرانی